چرا سرانجام سریال آشنایی با مادر بعد از این همه سال همچنان بحث برانگیز است؟
به گزارش مجله فیروزی، معمولاً وقتی کسی آرمان های تخیلی درباره عشق و عاشقی دارد، در نکوهش او می گویند: زندگی مثل داستان های عاشقانه نیست. سریال آشنایی با مادر داستان عاشقانه ای است که این وصله ها به آن نمی چسبد.
این سریال از همان ابتدای کار یک جور نقد و ساختارشکنی درباره انتظارات بیش ازحد آرمان گرایانه درباره عشق بود، چون شخصیت اصلی آن، تد موزبی (Ted Mosby)، دقیقاً خودش چنین نوع آدمی است و سریال در طول 9 فصل و 208 اپیزودش به شکل های مختلف هم به خودش و هم به مای بیننده نشان می دهد که چرا دغدغه بعضاً جنون آمیز او برای پیدا کردن نیمه گمشده اش با واقعیات زندگی جور نیست.
ولی این وسط یک تناقض بزرگ وجود دارد: ما در فصل اول می بینیم که تد دارد این داستان را برای بچه هاش تعریف می نماید. کل سریال یک فلش بک بزرگ و طولانی است. از نام سریال و شیوه روایتش معین است که تد آن نیمه گمشده را پیدا نموده است و با او به خوشبختی رسیده است؛ بنابراین هیچ کدام از این روابط عاشقانه ای که در سریال می بینیم، از اول قرار نبوده رابطه درست برای او باشند.
این تناقض همواره در قلب سریال وجود دارد: انگار سریال در آن واحد هم در حال حمایت از آرمان های عاشقانه و کمال گرا است، هم در حال دست انداختنشان.
ولی این تناقض در آخرین اپیزود سریال به شکلی غافلگیرنماینده برطرف می شود. مای بیننده متوجه می شویم که موضع سریال در زمینه آرمان های عاشقانه نه تنها موضع حمایت است، بلکه این حمایت حتی از آن چیزی هم که فکرش را می کردیم محافظه کارانه تر است.
تابلو شاسی لولو مدل سریال HOW I MET YOUR MOTHER کد B19
40 %
99,900
59,940 تومان
مشاهده و خرید
در ادامه مطلب خطر لو رفتن داستان وجود دارد
در سرانجام متوجه می شویم آن مادری که نامش در عنوان سریال دیده می شود، صرفاً یک ابزار داستانی بود، یک جور عامل ردگم کنی برای این که انتظارات غلط در ما ایجاد کند. این مادر در فصل 9 سریال معرفی می شود. 8 فصل برای دیدن او زمینه سازی شده بود. این انتظارات در حدی زیاد بود که شاید خیلی ّها فکر می کردند مادر هرکه که باشد، ناامیدنماینده ظاهر خواهد شد. ولی او در کمال ناباوری حتی از آن چیزی که هواداران سریال فکر می کردند دوست داشتنی تر از آب عایدی.
در فصل 9 سریال ما منتظر این هستیم که در آخرین اپیزود تد و بچه هاش و شخصیت مادر را به عنوان یک خانواده در کنار هم ببینیم. حتی انتظار داریم این وسط یک شوخی محبت آمیز درباره پرحرفی تد مطرح شود. اما در یک غافلگیری داستانی شوکه نماینده متوجه می شویم که شخصیت مادر شش سال است که بر اثر بیماری مرده است.
همان طور که بچه ها تد خاطرنشان می نمایند، تد این همه در حال داستان تعریف کردن بوده، ولی شخصیت مادر به ندرت در داستان حضور دارد. کل داستان او درباره عشق پنهانی اش به عمه رابین بوده است، یکی از شخصیت های ثابت سریال که تد در فصل اول یک دل نه صد دل عاشق او می شود، شانسش را با او خراب می نماید، دوباره دلش را به دست می آورد و در آخر آن دو به خاطر خواسته های متفاوت (تد بچه می خواهد، ولی رابین نه)، محبت آمیز از هم جدا می شوند و برای هم دوست های خوب باقی می مانند.
بچه ها تد پس از اعلام این که از حس درونی پدرشان خبر دارند، به او می گویند که برود سراغ عمه رابین. آخرین صحنه سریال تد را نشان می دهد که با شیپور فرانسوی آبی پایین پنجره رابین ایستاده و به او لبخند می زند. رابین نیز با لبخندش استقبال او را از این تصمیم نشان می دهد. بالاخره دل به دلدار رسید.
مای بیننده گول خوردیم. 9 فصل فکر می کردیم این داستان درباره این است که چطور شخصیت مرموز مادر می آید و تد را از بلاتکلیفی و تنهایی نجات می دهد. ولی در آخر معلوم می شود که این داستان از اول درباره عشق تد و رابین بوده است.
این سرانجام به درستی خشم بسیاری از هواداران سریال را برانگیخت. این خشم چند علت داشت:
- با شخصیت مادر بسیار بی رحمانه رفتار شد. او عملاً نقش دستگاه فرزندسازی تد را ایفا کرد و بعد از داستان حذف شد تا تد و رابین بدون پیچیدگی به هم برسند.
- کل فصل 9 به عروسی رابین و بارنی اختصاص داده شده است. ولی در جریان دو اپیزود آخر این دو به شکلی غیردراماتیک و پیش پاافتاده از هم طلاق می گیرند و رابین هم به کلی از گروه دوستی پنج نفره یشان کنار می کشد، چون بودن در کنار معشوقه و شوهر سابقش بیش ازحد دردناک است.
- تا قبل از دو اپیزود آخر، اپیزودهای زیادی به این موضوع اختصاص داده شده بود که چرا تد و رابین به درد هم نمی خورند. حتی در یکی از اپیزودها قبل از عروسی رابین و بارنی، صحنه ای نمادین را می بینیم که در آن رابین به سمت آسمان پرواز می نماید، به نشانه این که تد واقعاً از او دل کنده است.
عاملی که قضیه را پیچیده تر می نماید این است که این سرانجام در فصل 2 سریال فیلم برداری شده بود. یعنی از یک طرف سازندگان از اول می دانستند که مادر خواهد مرد و تد و رابین قرار است به هم برسند و این سرانجام صرفاً یک حرکت تصادفی برای شوکه کردن مخاطب نبوده است؛ از طرف دیگر با توجه به این که این سرانجام در فصل 2 معین شده، به نوعی باعث محدودیت سازندگان شده و آن ها را مجبور نموده به سرانجامی وفادار بمانند که بعد از سال ها توسعه ی شخصیت دیگر منطقی یا مناسب به نظر نمی رسد.
سوال اینجاست که آیا با درنظر گرفتن همه چیز، این سرانجام برای سریال قابل دفاع به نظر می رسد؟ یا از بیخ و بن یک سرانجام بد است؟
جواب این سوال برمی شود به همان نکته ای که در ابتدای متن مطرح شد: آشنایی با مادر همواره سعی داشته واقع گرا و چندصدایی باشد. منظور ازچندصدایی این است که هیچ وقت سعی نداشته به یک نوع جهان بینی وفادار باشد و همواره این را در نظر داشته که وقتی پای روابط انسانی درمی آید، هر نوع اتفاق یا پیش فرضی ممکن است.
به عنوان مثال، ما در سریال شخصیت لیلی و مارشال را داریم: این دو نماینده عشق در سنتی ترین حالت خود هستند. آن ها در کل زندگی شان فقط با هم بوده اند، فقط با هم می مانند و آنقدر با هم جورند که واقعاً نمی توان آن ها را با کس دیگری تصور کرد. آن ها در اول جوانی پیروز شدند آن عشق رویایی را پیدا نمایند و چالش هایی هم که با آن ها روبرو می شوند، بسیار واقعی و ملموس هستند: مسائل مالی، درگیر روزمرگی شدن، فدا شدن فرصت های شغلی به خاطر تعهد به همسر، حل شدن در یکدیگر در حدی که احساس می نمایند هویت خودشان در حال از بین رفتن است و…
اگر آشنایی با مادر سریال سطح پایین تری بود، شاید یک قوس داستانی درباره خیانت لیلی به مارشال یا برعکس برای آن پی ریزی می شد. ولی سریال می داند که این شخصیت ها برای جالب بودن احتیاج به این خرده پیرنگ های دراماتیک و گزاف ندارند. آن ها یک زوج متعهد هستند و مسائل مربوط به زوج های متعهد را هم دارند و همین کافی است.
از طرف دیگر شخصیت رابین و بارنی را داریم که همواره از بودن در بستر یک رابطه متعهد واهمه داشته اند، ولی سریال هیچ گاه ترس این شخصیت ها از تعهد را به شکل عاملی که باعث می شود لایق عشق و محبت نباشند به تصویر نمی کشد. این دو هم عاشق یکدیگر می شوند. شاید جنس عشق شان شبیه به عشق لیلی و مارشال نباشد، ولی به همان میزان ارزشمند و قابل احترام است. منتها سریال می داند که برای اشخاصی که مشکل تعهد دارند یا دائماً در تحرک اند یا کارشان برایشان در درجه اول اهمیت قرار گرفته است، عشق به تنهایی کافی نیست و این عدم تعهد و عدم سکون روزی مشکل ساز می شود. این مشکل را هم در طلاق رابین و بارنی بعد از سه سال مشاهده می کنیم. این طلاق به خاطر عدم وجود عشق اتفاق نمی افتد، صرفاً مشکل کار رابین است که باعث می شود برای بارنی وقت کافی نداشته باشد و به خاطر احتیاج به جابجایی زیاد بین مکان های مختلف، استقلال بارنی را هم از او گرفته است. به قول خود بارنی: این یه ازدواج شکست خورده نبود؛ یه ازدواج پیروز بود که سه سال طول کشید. صرفاً باید با این حقیقت روبرو شد که برای اشخاصی که مشکل تعهد دارند، بودن در یک رابطه متعهد از نوع تک همسری مناسب نیست. اگر آشنایی با مادر یک سریال خانواده پسند یا محافظه کار نبود، احتمالاً بارنی و رابین برای نجات ازدواج شان پیشنهاد روی آوردن به پولی آموری (Polyamory) را مطرح می کردند (و احتمالاً شکست می خوردند).
در آخر خود تد را داریم که در زندگی اش با خیلی ها رابطه برقرار می نماید، ولی واقعاً عاشق دو نفر می شود: یکی تریسی (همان مادر) و یکی هم رابین. برای شخص تد این عشق همواره آن حالت آسمانی و پیدا کردن نیمه گمشده و قرار است تا ابد با هم خوش بخت باشیم را دارد، ولی فرقش این است که رابین نمی تواند با این درجه از رمانتیک گرایی ارتباط برقرار کند، ولی تریسی چرا. برای همین است که رابطه تد و تریسی به همان عشق آسمانی تبدیل می شود که همواره دنبالش بود، ولی آن حسی که به رابین داشت هم با این حس فرقی نداشت. صرفاً حس رابین متقابل نبود. ولی این دو فرصت پیدا می نمایند تا صرفاً به خاطر سال ها در کنار هم بودن به عشقی بالغانه تر و منطقی تر دست پیدا نمایند که در سرانجام سریال شاهد به نتیجه رسیدن آن ها هستیم.
قابل درک است که چرا برخی از هواداران سریال می گویند سریال با شخصیت مادر بد تا کرد. ولی اگر از بطن سریال و قفس روایی آن فراتر برویم و به زندگی تد و رابین و تریسی به عنوان نماینده ای از آدم های واقعی نگاه کنیم، اتفاقی که این وسط افتاد کاملاً منطقی است:
1. یک مرد در جوانی عاشق زنی می شود.
2. آن زن ابتدا او را پس می زند، ولی به مرور خودش هم دلباخته می شود.
3. این دو به خاطر خواسته های متفاوت - و با این که همدیگر را دوست دارند - از هم جدا می شوند.
4. به عنوان دوست در زندگی یکدیگر باقی می مانند و سایه رابطه قبلی شان روی همه رابطه های تازه سایه می اندازد. (یعنی دوست بودنشان ایده خوبی نیست، ولی واقعاً نمی توانند از زندگی هم خارج شوند.)
5. آن زن با برترین دوست مرد ازدواج می نماید؛ مرد بالاخره از او دل می نماید و در نگاه اول عاشق زنی می شود که به مراتب با او تناسب بیشتری دارد
6. رابطه زن فرو می پاشد، ولی رابطه مرد به خاطر تناسب بالا پابرجا می ماند، تا این که همسر او به شکلی تراژیک از جهان می رود.
7. پس از سال ها بالا و پایین شدن، این مرد و زن دوباره در میان سالی همدیگر را پیدا می نمایند، چون عشق شان هیچ وقت از بین نرفته بود؛ صرفاً اکنون دو شخص متفاوت هستند.
ماگ طرح How I Met Your Mother مدل M1672
9 %
51,400
47,000 تومان
مشاهده و خرید
اگر از این منظر به سرانجام سریال نگاه کنیم، می توان گفت با سرانجامی بسیار پخته طرفیم؛ در واقع سرانجامی که شاید برای یک سریال رمانتیک کمدی زیادی پخته باشد. این خط داستانی آنقدر از حقیقت و احساسی عمیق پیرامون زندگی حرف می زند که انگار متعلق به یک رمان کلاسیک روسی یا فیلم فاخر فرانسوی است. ولی دقیقاً ژانر سریال باعث شده که این لحظه احساسی عمیق آنطور که باید و شاید به بار ننشیند.
بزرگ ترین مشکل لحن و آهنگ روایی است. اگر سازندگان سریال چنین سرانجامی برای آن مدنظر داشتند، باید فصل 9 را طور دیگری می نوشتند. فصل 9 سریال بیش از حد متمرکز روی عروسی رابین و بارنی است. اگر آن حجم بزرگ اتفاقاتی که در دو اپیزود آخر می افتند، کمی بین اپیزودهای دیگر پخش می شدند، شاید این سرانجام اینقدر توی ذوق نمی زد.
اساساً مشکل همین است: در کل فصل 9 زمینه سازی پیرامون این موارد انجام می شود:
- رابین و بارنی قرار است به هم برسند
- تد پیروز می شود بالاخره از رابین دل بکند
- تد قرار است با شخصیت مادر به خوشبختی ابدی برسد
اما در 2 اپیزود آخر کل این اتفاقات از اهمیت ساقط می شوند و باز می گردیم به همان داستان قدیمی عشق تد به رابین که تا حالا بارها جواب ندادنش از جانب خود شخصیت ها به ما ثابت شده بود. این سرانجام از لحاظ مفهومی قابل دفاع است، ولی از لحاظ روایی خیر.
بنابراین مشکل سرانجام سریال لزوماً خود سرانجام نیست، بلکه نحوه رسیدن به آن است. درست است که سازندگان می توانستند با یک سرانجام خوش و قابل انتظار همه را راضی نگه دارند، ولی نمی توان کتمان کرد که سرانجام فعلی سریال پیچیدگی احساسی زیادی به آن اضافه می نماید، طوری که اگر سریال را برای بار دوم دیدن کنید، بسیاری از صحنه ها بین بارنی، تد و رابین معنی متفاوتی پیدا خواهند کرد. در هر صورت اگر سریال یک سرانجام خوش کلیشه ای داشت، آن نکته ای که بچه ها تد در آخر سریال خاطرنشان کردند برای خود ما هم سوال می شد: اگر هدف از تعریف کردن این داستان صرفاً توصیف چگونگی آشنایی با مادر بچه ها بود، پس چرا رابین اینقدر حضورپررنگی در آن دارد؟ از این لحاظ باید به هوشمندی سازندگان سریال تبریک گفت که فکر اینجای کار را نموده بودند.
فقط ای کاش بچه ها تد موقع تشویق کردن پدرشان به برقراری رابطه با عمه رابین اینقدر مشتاق به نظر نمی رسیدند. شاید بزرگ ترین مشکل سرانجام همین باشد. اگر حرف حساب بچه ها تد این بود که پدر جان، ما قرار است به زودی مستقل شویم، تو هم به میزان کافی برای مامان عزاداری کردی. عمه رابین می تواند جای خالی او را برای تو پر کند. معین است همدیگر را دوست دارید. ما به عنوان بچه هات تو را تشویق می کنیم با او وارد رابطه شوی، شاید زیبایی و عمق احساسی نهفته در سرانجام سریال بیشتر به چشم می آمد. ولی وقتی فازشان این است: بابا تو اصلاً از اول عاشق عمه رابین بودی. مامان این وسط چی کاره ست. برو تو کارش، کل ماجرا بسیار زننده به نظر می رسد.
از این نظر آشنایی با مادر نشان می دهد وقتی سرانجام یک داستان را به شکلی سفت و سخت از سال ها قبل معین کنید و حاضر نباشید آن را متناسب با توسعه و تغییر ارگانیک شخصیت ها و پیرنگ داستان تغییر دهید، داستان تان چه ضربه بزرگی می خورد. آشنایی با مادر می توانست به یکی از حال خوب کن ترین سریال های تمام دوران تبدیل شود، ولی به نظر می رسد همواره زیر سایه سرانجام بحث برانگیزش باقی بماند.
منبع: دیجیکالا مگ