معرفی فیلم: Transcendence یا برتری
به گزارش مجله فیروزی، به توصیه یکی از دوستان در وایبر که می دانست چقدر به ژانر علمی -تخیلی علاقه مندم، دیروز عصر فیلم Transcendence را دانلود کردم و دیدم.
مثل همیشه، پیش از دیدن فیلم ترجیح دادم هیچ نقد و نوشته ای در آن نخوانم تا روی قضاوت من تأثیر نگذارند.
راستش تفسیر و نقد فیلم ها، اصلا به سادگی تعریف خلاصه داستان و معرفی عوامل فیلم و تعریف از بازیگری یا نابازیگری برخی و .. نیست.
فیلم Transcendence هم گویی فیلمی است که دقیقا مبتنی بر سوابق ذهنی من ساخته شده بود و بنابراین بسیار به دلم نشست.
فیلمنامه برتری را جک پگلن نوشته است و کارگردانش والی فیستر است، ضمن اینکه یکی از دستیاران تهیه فیلم کریستوفر نولان کبیر است که مطمئنم بر جنبه هایی از فیلم تأثیر گذاشته است.
هنرپیشه های مشهورتر فیلم جانی دپ، پل بتانی و مورگان فریمن هستند.
داستان فیلم از آینده ای شروع می شود که در آن خبری از برق و اینترنت نیست و بعد فلش بکی به 5 سال پیش زده می شود تا بررسی شود، چرا همچنین اتفاقی رخ داده است.
من اصلا دوست ندارم، بیش از این داستان فیلم را لو بدهم، بنابراین در ادامه برخی از مفاهیم جالب مطرح شده در فیلم را فهرست می کنم:
1- جاودانگی فناورانه یا Technological singularity
اگر خواننده قدیمی خبرنگاران باشید، احتمالا این پست ما را به یاد می آورید. در این پست احمد شریف پور را به روشنی توضیح داده است.
حتما نام کرزوایل به گوشتان خورده است، ایشان یکی از نظریه پردازان جاودانگی فناورانه هستند. همه امید کرزوایل و هم فکران او این است که با پیشرفت فناوری هوش مصنوعی و پردازشگرها ما بتوانیم روزی همه افکار و خاطرات خود را در یک کامپیوتر هوشمند آپلود کنیم. طوری که بعد از مرگ جسمانی ما این کامپیوتر همچنان بتواند فکر کند.
آیا چیزی باشکوه تر از این را می توانید تصور کنید؟
در دنیای کهنه ای که در آن به سر می بریم تا به حال مظهر مانایی علیرغم مرگ، تنها به صورت به جا گذاشتن خاطرات خوب، کتاب های خوب و کمی که پیش رفتیم پست های وبلاگی خوب متصور بوده است.
اما چه می شود اگر دویست سال هم مثلا همین خبرنگاران بتواند با همین سلیقه فعلی مطلب انتخاب کند و در موردشان بنویسد؟!
2- ترس از فناوری
مفهوم دیگری که در برتری معرفی گشت، ترس از فناوری بود. ما انسان های تقریبا همیشه از همه فناوری های نو در روزها اول ترسیده ایم. من حتی شک ندارم که بشر نخستین از آتش و چرخ می ترسیده است. ترسی که صدها سال ها بعد به ترس از لکوموتیوهای بخاری، تلگراف، هواپیما و اینترنت مبدل شد.
حالا تصور کنید که ما چقدر هراسان خواهیم شد، وقتی ببینیم که پردازشگرهای سیلیکونی یا به تعبیر فیلم برتری، کوانتومی بتوانند مانند یک انسان درک کنند و فکر کنند.
و در گام بعدی تصور کنید که این مغزهای مصنوعی، می توانند با غلبه بر محدودیت های بیولژیک و دسترسی به پایگاه های داده عظیمی به وسعت همه اینترنت، می توانند به مراتب بهتر از یک مغز عادی تصمیم بگیرند و استدلال کنند.
اما رویکرد این مغز همه چیزدان در قبال ما چه خواهد بود؟ آیا ما را موجوداتی حقیر و نادان که حتی قادر به تشخیص مصلحت خود نیستند، نمی بیند؟
به عبارتی مغزهای مصنوعی هوشمند، حتی اگر باگی در کارشان خلل ایجاد نکند و خیراندیش باشند، لزوما کارها و اقدامات و اندیشه های ما را تأیید نخواهند کرد.
3- انسان به کدام سو تکامل پیدا خواهد کرد؟
جنبه جالب دیگر فیلم، تصور کردن آینده تکاملی بشر بوده است. به نظرتان یک دانای مطلق دوست دارد ما را به کدام سو سوق بدهد؟
ما همیشه از تصور اینکه در ده ها و صدها هزار سال بعد چطور تکامل پیدا می کنیم، می ترسیم. چرا؟
چون آن موجودات به شدت تکامل پیدا کرده که حتی می توانند آگاهانه روند تکامل خود را تسریع کنند، احتمالا از نظر جسمی، روحی و ظرفیت های ذهنی، شباهت کمی به ما خواهند داشت. ما دوست نداریم که شبه میمون هایی در مقابل آنها، حتی در تخیلات خود به نظر آییم!
از سوی دیگر ما می ترسیم که این روند تکاملی، عناصری از موجودیت و هویت بشری را بزداید که اتفاقا کلیدی ترین چیزهایی هستند که ما به واسطه آنها خود را انسان می دانیم، چیزهایی مثل عشق، استدلال.
من می توانم انبوهی از داستان ها را برایتان فهرست کنم که به شدت ما را از این آینده تکاملی می ترسانند. برای مثال:
الف- در سری کتاب های بنیاد آسیموف، وقتی قهرمان داستان به گایا سفر می کند و در این گایا، محیطی را می بیند که انسان هوشمند و همه موجودات زنده دیگر و حتی عناصر غیرزنده در پیوندی عجیب با هم قرار دارند و یک کلیت واحد هوشمند را درست کرده اند، در شگفت می ماند.
شوربختانه او مکلف می شود که مشخص کند جریان تکامل در جهت گایا شدن پیش برود یا مسیر روتین تری را در پیش بگیرد.
ب- رنه بارژاول رمانی علمی تخیلی دارد به نام مسافر بی احتیاط. در بخشی از این کتاب، مسافر زمان ما به هزارها سال بعد سفر می کند و می بیند که انسان ها از نظر زیست شناسی به شدت تکامل پیدا کرده اند. طوری که به مانند جامعه زنبورهای عسل، یک ملکه زاینده دارند. این موجود ماده، در این فصل کتاب در هیئت موجود عظیمی متصور شده است که جامعه نرهای انسانی را شیفته خود می کند و آنها برای وصال و باروری او، در او مستحیل شوند و با نیست شدن، این موجود ماده را باور کنند!
ج- رمان آشناتر برای شما احتمالا خاتمه طفولیت آرتور سی کلارک است، در این داستان بچه ها زمین در حضور بیگانگان فضایی، به صورتی عجیب تکامل پیدا می کنند.
د- در داستان کوتاه هنرمندانه آسیموف به نام کار چشم ها فراتر از دیدنست می بیینم که انسان ها، مگی تکامل پیدا کرده اند و مبدل به انرژی شده اند. در این میان، دو دلداده سابق، یکدیگر را پیدا می کنند و ناگهان داستان عشق سابقشان به یادشان می آید.
4- خدای گونه شدن
و آخرین جنبه جالب فیلم، خدای گونه شدن یک دانای مطلق بود و بخش شاعرانه و مذهبی فیلم، این دانای مطلق، سعی کرده بود که خود را در همه اجزای هستی تکثیر کند و از طریق بارش باران، روکشی از خود در همه کره خاکی بکشد.
داستان فیلم البته تا حد زیادی من را یاد داستان کوتاهی از آرتور سی کلارک می اندازد به نام با حرف اف به فرانکشتاین تلفن کنید، این داستان را مجله دانشمند در خرداد سال 1372 چاپ کرده بود.
منبع: یک پزشک